سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 15514

  بازدید امروز : 45

  بازدید دیروز : 0

گوشه و کنار مرکز

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

لوگوی دوستان





 

درباره خودم

گوشه و کنار مرکز
علیرضا اعرافی
حجة‌ الاسلام‌ و المسلمین‌ علیرضا اعرافی‌ در سال‌ 1338 در شهر میبد واقع‌ در استان‌ یزد در میان‌ خانواده‌ای‌ اهل‌ علم‌ و با تقوا به‌ دنیا آمد. پدرش‌ آیت‌ الله محمد ابراهیم‌ اعرافی‌ از علمای‌ مشهور آن‌ دیار و از دوستان‌ نزدیک‌ امام‌ خمینی‌(ره‌) بود که‌ نقش‌ بسزایی‌ در بیداری‌ مردم‌ میبد و یزد ایفا کرد. آن‌ عالم‌ وارسته‌ سالها قبل‌ از انقلاب‌ اسلامی‌ نماز جمعه‌ بر پا می‌کرد و خود، با سلاح‌ در آن‌ خطبه‌ می‌خواند. مادر استاد اعرافی‌ نیز از زنان‌ پاکدامن‌ و مؤمن‌ روزگار بود و از فرزندان‌ آیت‌ الله شیخ‌ کاظم‌ افضلی‌ اردکانی‌(ره‌) به‌ شمار می‌آمد.

 

لینک به لوگوی من

گوشه و کنار مرکز

 

حضور و غیاب

یــــاهـو

 

بایگانی

کاریــــکـاتــــور!
زمستان 1386

 

اشتراک

 

 

محبوب ترین بندگان نـزد خداوند، سودمندترینشان نسبت به بندگان است و پایبندترینشان نسبت به گزاردن حقّش ؛ کسانی که خداوند، کار نیک و به جا آوردنش را محبوبشان ساخته است . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

اعتکاف، قطعه گمشده...

نویسنده:علیرضا اعرافی::: ساعت 8:44 صبح

اعتکاف قطعه گمشده
هوالغـفـــــور

تازه به شبستان وارد شده بودیم، همهمه همه جا را فرا گرفته بود، همه میخواستند بهترین مکان را تصاحب کنند و غوغائی به پا بود، ما هم از قافله عقب نماندیم و با کمک دوستان مکان مناسبی را اختیار کردیم.
همه معتکفین در شبستان مستقر شدند و مشغول باز کردن باروبندیل خود بودند، که ناگهان جوانی از در داخل آمد، و با چشمانش بدنبال جائی میگشت، در کنار ما محل کوچکی باقی مانده بود و او در آنجا اسکان یافت.
سحر روز اول شد و همه بدنبال سحری براه افتادند، هرچه مسئولین خواهش کردند بازهم معتکفین کار خودشان را میکردند و تصور بر این بود که اگر خودت تلاش نکنی، از غذا خبری نیست!
همه سحری خوردیم اما ندیدیم که این دوست جوان ما سحری گرفته باشد، توجهی نکردیم و تا افطار مشغول شدیم.بدنبال قطعه گمشده !!!
افطار شد و باز هم هلهله برای گرفتن افطاری و فیش های آماده!
باز هم در دستان این دوست و همسایه یک شبه، نه فیش بود و نه افطاری، دلمان سوخت گفتیم حتماً فیش ندارد، با هم مشورت کردیم و گفتیم یک کار خیر انجام میدهیم ما که برای امر ثواب به اعتکاف آمده ایم، میرویم و یک فیش غذا به او میدهیم.
در کنارش نشستیم و گفتیم که اگر فیش ندارد ما برایش میدهیم و او با نگاهی به ما، سری تکان داد و فهماند که مشکلی ندارم و بعد دست در جیب کرد و فیش های سه روزه اش را به ما داد، ما که نفهمیدیم و فیش ها را گرفتیم.
برای سحر روز دوم برایش سحری گرفتیم و آوردیم اما او نخورد و با اشاره فهماند که خودتان مصرف کنید، اصرار کردیم اما فایده ای نداشت، ما که از خدا میخواستیم، پس به نیت قربتاً الی الله غذا ها را خوردیم و دعایش کردیم.
این روال تا افطار روز سوم که روز آخر بود ادامه داشت، و این دوست ما نه حرف میزد و نه غذا میخورد، فقط قرآن میخواند و شب ها توسلات آرامی داشت.
روز سوم همه افطار کردیم و باز غوغائی به پا شد، همه باروبندیل سه روزه را جمع کردند و با زور و فشار به سمت درب خروجی حرکت میکردند، هرکس این جمعیت را میدید، شاید گمان میکرد؛ کارگران از کار رهایی یافته اند و به سمت منزل و استراحتگاه میروند!!!
ما هم جمع کردیم و قصد حرکت داشتیم که همان دوست جوان جلو آمد و گفت؛ از اینکه در این سه روز مرا تحمل کردید ممنونم، مرا ببخشید که با شما حرف نزدم، از همه شما التماس دعا دارم!!!

و او رفت و تازه فهمیدیم که اعتکاف برای چیست و چرا معتکف میشویم، اما چقدر دیر متوجه شدیم...



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شتابان
آنگاه که ترم تمام شد!!!
[عناوین آرشیوشده]


[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

©template designed by: www.persianblog.com